نه نه نقلی
نه نه جون یه چند روزی حسابی مامان رو کلافه کردی بعد 3 روز تب که احتمالا به خاطر دندونات بود حالا هم بی آرومی الهی امان از دست این دندونا آخه چرا شما کوچولوها رو انقدر اذیت میکنن نه نه نقلی جون شما هنوز دندونای نیشت در نیومده دو تا دندون آسیاییت در اومدن فدات بشم فرشته ی مهربونم مامان همش برات دعا میکنه که دندونات راحت بیان بیرون روزا اجازه نمیدی مامانی به هیچ کارش برسه به محض اینکه میخوام از پیشت برم میزی زیر گریه بیشتر اوقات ناهار هم نمیتونم درست کنم بازم دست مامان جون درد نکنه که زحمتشو میکشه.... ولی شما خوب غذا نمیخوری مامان هم غصه میخوره
و اما از کارای جدیدی که یاد گرفتی بگم:
وقتی ازت میپرسم سگ چی میشه میگی: dog
وقتی کتاباتو میارم تا با هم تصاویرشونو نگاه کنیم فوری میگی dogdog
به عکس پیشی که میرسیم میگی میوووو میوووووووو
میگم بع بعی چی میگه:میگی بع بع
الان دیگه چشم ,دست,گوش,مو و پاهاتو میشناسی
چند روز پیش که اهورایی اینجا بود من باباتو صدا زدم گفتم مجید یه مرتبه شما گفتی مجییییییییی این شد که اسم بابا رو هم یاد گرفتی خیلی تعجب کردم چون من اکثر اوقات وقتی میخوام بابا رو صدا کنم میگم بابایی
از پله میری بالا البته چهار دستو پا می ایستی کنار مبل و میخوای بری بالا امان امان
بوس کردنو یاد گرفتی و تنها کسی رو که از پشت تلفن قشنگ بوس میکنی خاله سوزان که میدونم خیلی دوستش داری و به محض دیدنش خودتو پرت میکنی توی بغلش وروجک
تا تنگ ماهی و ماهی های توشو رو میبینی میگی ماهی