آنوشاآنوشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

دخترم آنوشا

بیسته بیستی بیست ماه ی مامان

1392/11/1 14:34
نویسنده : مامان سارا
845 بازدید
اشتراک گذاری

 لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا میگذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمانکه شیره جانت را خسته و ناتوان در دهانش می نهی و یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش میکنی روی دو پاهای کوچکش بایستدو چند قدم تا آغوشت را,با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را در وجودت رها کند؟گرمای تنش را حس میکنی و تو هم در شادی اینگام بزرگش به سوی آینده شریک میشوی...

    وصف ناپذیر است زمانی که به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت  همراهی مرا می طلبی !

                                            لذتی برتر از این هست؟                              

                                         

بیست ماهگیت مبارک عزیزم از کارهایی که تازه یاد گرفتی برات بگو

به حفظیاتت قصه شنگول و منگول اضافه شده بدین شرح:

مامان میگه شنگول و منگول وحبه انگور به آقا گرگه گفتن تو مامان ما....

شما میگی نیستی

مامان مگیه شنگول و منگول و حبه انگور گفتن دست مامان ما...و

شما میگی سپیده

مامان میگه آقا گرگ بدجنس و ناقولا رفت دستشو زد تو...

شما میگی آردا

مامان میگه دست آقا گرگه شد...

شما میگی سپید

مامان میخونه کی بود کی بود که.... شما میگی پرسید

مامان:تو چشماتون          شما:چی دالین

مامان:نور خدا رو            شما:دالیم

مامان:صد تا ستاره       شما:دالیم

البته کی بود کی لود اولش رو هم با مامان میخونی

اسم و فامیل خودتو بلدی

چند روز پیش توی خونه مامان جون رفتی اتو رو آوردی بعد سیمشو برداشتی و دنبال پریز برق میکشتی و میگفتی برق وای خدا از دست تو وروجک من چه کار کنم آخه اینو دیگه از کجا یاد گرفتی

اولا مامان صدام میکردی بعد شدم طلا البته از بابا تقلید کردی بعد شدم مامانی حالا هم مامان سارا یا مامان طلا فدات بشم شیرین زبونم

تازگی خیلی نق نق میکنی روزا اصلانمیذاری آشپزی کنم یه دم کنار من گریه و میگی مامان سارا بغلم بغلم به خدا وقتی بابایی از سر کار میاد خونه بهش میگم بیا بگیرش من دیگه سرم داره میترکه انگار یه بادکنک تو سرم باد کردن ولی شما دوباره از توی بغل بابا خودتو میندازی توی بغل مامان و ...

البته خیلیهم بابایی هستی تا بابا بهت میگه آنوشا بابا بوس میخواد سریع میری بوسش میکنی و دستاتو میندازی دور گردنش و نگاه میکنی به من میگی لباتو غنچه میگنی منه منه حالا اگه من بگم آنوشا مامان رو بوس کن انگار نه انگار بدون خجالت میگی نه فقط وقتی می می خواستنه که بگم اول بوس بوسه رو میدی همینم غنیمته

وای مامان شبا خیلی بد میخوابی تا صبح کلافه میکنی منو شاید 6 یا 7 مرتبه بیدار میشه و میگی مامانی مامانی می می تا دوباره میخواد چشمای مامان بسته بشه دوباره شروع میکنی اصلا نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همه راهها رو امتحان کردم دم غروب بهت شام دادم یکی گفت  زود شامشو میدی موقع خوابشه بهش غذا بده دادم ولی بازم فرقی نمیکنه!!!!!!!!!!!! دوستای گلم شماهم اگه راهی به ذهنت میرسه بگین

ولی با تمام این شیطونی هات بیسته بیستیییییییییییی

اینجا رفته قندون رو از روی میز برداشته چپه کرده نشسته روش مامان بابا داشتن ناهار میخوردن

اینجا رفته قندون رو از روی میز برداشته چپه کرده و نشته روش مامان بابا هم داشتن ناهار میخوردن 

آنوشا و مهمونای عزیزش از راست روژان جون و رها جون

پسندها (2)

نظرات (9)

مامان فاطیما جون
5 بهمن 92 2:20
آنوشا جون واقعا که بیست بیستی عزیزم
مامی پوریا
11 بهمن 92 18:10
┓━━━┏ ┃┓┏┓┗ ┃┃┃╋ ┃┃┃╋ ┃┛┗┛┏ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┓━━┗┃ ┃┓━━┗ ┃┛━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┛━━┏┃ ┓━━┗┃ ┛━━┏┃ ┓━━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━━┏ ┃┓┏┓┏┃ ┛┗┃┃┛┗ ╋╋┃┃ ╋╋┃┃ ╋╋┛┗ ┓━━━┏ ┃┓┏┓┗ ┃┃┃╋ ┃┃┃╋ ┃┛┗┛┏ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┃┓━┏┃ ┛┗╋┛┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┛━┗┃ ┛┏┓┏┃ ┓┗┃┃┃ ┛━┗┛┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┃┓━┏┃ ┛┗╋┛┗ ┓━┏┓━┏ ┃┃┛┗┃┃ ┃┓┏┓┏┃ ┃┃┃┃┃┃ ┃┃┃┃┃┃ آپــــــــــــــم...بهم سر بزنین
معصومه
12 بهمن 92 22:26
وب آنوشا جان چرا رمزی شده؟ من که رمز ندارم...
مامان سارا
پاسخ
خصوصی
فرنوش مامان آنوشا
13 بهمن 92 16:34
خاله جون من بازم رمز و گم کردم
الناز مامان اوا
15 بهمن 92 20:00
سلام قربونت برم 20 ماهگيت مبارك هزار ماشالله به شيرين زبوني و هوشت گلم ساراجون چقدر قشنگ و با احساس نوشتي تك تك كلمات و جملاتت به دلم نشست و حس كردمشون خدا آنوشاي نازتو حفظ كنه ساراجون ميدونم سخته اما بايد كم كم از شير بگيريش به نظر من از رو عادت پا ميشه و شير ميخواد.خلاصه بايد اين كارو بكني هرچه بزرگتر بشن وابستگيشون بيشتر ميشه و اين كار سخت تر ميشه.
مامان سارا
پاسخ
ممنون از لطفت الناز جون آره بد جور وابسته به شير خوردنه واسه منم خيلی سخته ولی بايد همين روزا اين كارو بکنم آوای گلم رو ببوس 
فرنوش مامان آنوشا
16 بهمن 92 12:38
بخدا 20 بیستی عرئسک خوشگل مامان سارا من عاشق این دخملم قربون شیرین زبونی هاش من آنوشا منم خیلی موقع غذا درست کردن و ملا وقتی من تو آشپزخونه ام نق میزنه و همش می خواد بغلم باشه خخخخخخ آنوشا هم تا صبح 5 بار بیدارم میکنه البته از بس بد می خوابه همش مثل غ=عقربه های ساعت می چرخه متاسفانه من در زمینه خواب دخملک هیچ تخصصی ندارم چون آنی من شیرخشکیه شب ساعت 12 شیر میخوره تا 8 صبح ولی بچه داداشم که شیر مادر میخورد همینطور مثل آنوشا شما بود خیلیشب تا صبح بیدار می شد و شیر میخواست 22 ماهگی از شیر گرفتش خوب خوب شد بزرکترین علتش وابستگیه
مامان سارا
پاسخ
مرسی خاله فرنوش عزيز آنوشا جون رو ببوس
مامان فاطیما
18 بهمن 92 2:00
سلام سارا جون می خواستم کمی راهنماییم کنی نوار بالای صفحه که سن آنوشا جون رو به ساعت و دقیقه و ثانیه نوشته شده چطوری ایجاد کردی عزیزمممنون میشم
روژان جون
4 اسفند 92 8:25
از همه نظر ۲۰ بیستی .عروسک باهوش خاله .عکسات دل منو برده. وروجک.بوسییییییی
خاله شیما
19 اسفند 92 20:25
چقد خوش گذشت منو و رها دلمون براتون تنگ شده حسابی این هم نظر رها که داره عکسا رو می بینه و ابراز احساسات می کنه ئدوودوووو/ئئئئد////////////////////
مامان سارا
پاسخ
از طرف من ببوسش به ما هم خیلی خوش گذشت دلم براتون یه ریزه شده