دخترم نوزده ماهه شد
نوزده ماهگیت مبارک عسل مامان وقت مامان رو آنچنان پر کردی که مامانی گاهی اوقات میگه ای کاش فقط یک ساعت برای خودم وقت داشتم هر چند میدونم که اگر یک ثانیه ازم دور باشی دلم واست یه ریزه میشه اما بذار کارایی رو که یاد گرفتی برات ثبت کنم دختر باهوش مامان
کلمه مامان و بابا رو میتونی بخونی میری دفتر و مداد رو میاری و اولین جملاتی رو که یاد گرفتی رو تکرار میکنی بابا نان داد و ماامان آب داد و دفترو خط خطی میکنی مثلا داری دیکته مینویسی
از یک تا چهار رو میتونی بشماری بعد من میگم پنج شما میگی شیش
شعر لالایی رو که برات میخونم رو حفظی گاهی اوقات حتی وقتی داری با خودت بازی میکنی میخونی و عروسکتو باهاش میخوابونی شعرش اینه
من میگم گلدون خوابید مثل شما میگی همیشه
من میگم قورباغه ساکت خوابیده شما میگی بیشه لالا لالایی
شعر یه توپ دارم قل قلیه رو هم بلدی
من میگم یه توپ دارم شما میگی قل قله
من میگم سرخ و سفیدو شما میگی آبیه
من میگم مزنم زمین شما دستاتو میبری بالا میگی هوا می
میگم من این توپو شما میگی ناشتم
میگم مشقامو شما با انگشت یه دستت میکشی کف دست دیگه ات مثلا داری مشق مینویسی و میگی نوشتم
میگم بابا بهم شما میگی عدی داد
میگم یه توپ میگی قل قل داد
دیگه تقریبا هر کلمهای رو بهت بگم فوری بعدش تکرار میکنی
تب گیر نواریت افتاده بود کنار مبل شما رفتی برش داشتی گفتی تب گیر من حواسم نبود گفتم چیه دخترم شما دستتو گذاشتی روی پیشونیت گفتی تب گیر اینو دیگه از کجا یاد گرفتی مامانی من فقط وقتی تب داری به بابا میگم تب گیرشو بیار از تعجب من و بابا شاخ در آورده بودیم
دیگه بابا حتی اجازه نداره دستشو بذاره روی بالشتیه مامان حتی وقتی که داره چشمات بسته میشن که بخوابی اگه بابا دستشو بذلره میگی بالشتی بردار
الان 8 روزه که سرما خوردیم هر سه تامون شدید و شما دیگه کلا بغلی شدی همش دستاتو دراز میکنی به سمت من میگی بغلم خیلی اذیت شدی مامانی اما خدا رو شکر الان بهتری هر چند که کامل خوب نشدی این چه ویروسی بود من بیچاره با اینکه خودمم سرما خورده بودم اما اصلا نتونستم استراحت کنم همش از شما و بابا پرستاری کردم
دیگه کامل اجزای بدنت رو میشناسی دخترم
پشت تلفن اول میگی خوبی؟ وقتی میگم احوال مثلا روژان رو بپرس میگی خوبه؟
دیگه میدونی هر وسیله مال چه کسیه کاپیشن روژانی رو بر میداری میگی روژانه و میری میدی به دستش
وقتی موبایل مامان زنگ میخوره میگی گوشی و تند میری پیداش میکنی میاری میده به مامان
توی سفره انداختن و جمع کردنش وظیفه بردن و آوردن سغره با شماست و اگر بهت ندیم غو غا به پا میکنی دست شما درد نکنه دخملی
نماز میخونی میری سجده و پا میشی میگی الله گاهی اوقاتم میگی الله اکبر
از مشاغل هم شغل دکتر و آتیش نشان(یا به قول خودت آتیش),پلیس و آشپز رو میشناسی و وقتی ازت سوال میپرسم جواب میدی