دوست جونیا من خوب شدم
سلام به همه دوستای گلم من بالاخره همون طوری که آقای دکتر گفت بعد از 10 روز خوب شدم البته با مراقبتهای مامان و بابای عزیزمولی حالا یک مقدار خیلی زیادی لوس شدم و بی نهایت بابایی چون توی این مدت همش منو بغل میکرد و قربون صدقم میرفت کلی غصه میخورد که من مریض شدم همش بهم میگفت بابایی زودی خوب شو دیگه آخه هیچ کس نیست بگه بابا عسلی مگه دست منه خلاصه از اون طرفم صدای مامانی میومد که میگفت بابا این دخملو این قدر بغل نکن دو روز دیگه که مرخصیت تمام بشه بری اداره این دختر منو بیچاره میکنه آخه مچ دست مامان سارام از بس منو بغل کرده تاندومش آسیب دیده و باید بره کچش بگیره ولی بابا دلش نمیومد و من تا میبینمش گریه میکنم و دستامو بلند میکنم که بیاد منو بغل کنه تازه با مامانمم وقتی که میخواست قطره بریزه توی بینیم و شربتمو بده قهر میکردم و بابا رو که میدیدم صدای گریه امو بلندتر میکردم تا بیاد و منو از دست مامانم نجات بده ولی بعد که حالم بهتر میشد میفهمیدم که به خاطر داروهایی بود که مامان جونم بهم میداد خجالت میکشیدم و با یک لبخند کوچولو از دلش درد میاوردم مامان بابا خیلی خیلی دوستتون دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی