آنوشاآنوشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

دخترم آنوشا

چهارده ماه با هم بودن

شیرین عسلم هر روز شیرین تر میشی و با شیرین کاریهات لبخند روی لبهای ما میاری دیروز توی خونه مامان جون برای اولین بار کلی راه رفتی ده قدم برداشتی ما هم کلی ذوق کردیم از مبل میری بالا و دست میزنی به کلید برق یه چیزی هم که میخوای اگه ما بهت ندیم میزنی زیر گریه خیلی کارت بده مامان امیدوارم بزرگتر که شدی دست از این کارت برداری چون مامانی مجبور میشه که دعوات کنه دخملم , نوشابه خیلی دوست داری اما اصلا برات خوب نیست و مامانی بهت نمیده ,به هر چیز خوراکی میگی نون و به تمام نوشیدنی ها میگی آب,عاشق هندوانه و خیار سبزی,کباب کوبیده هم خیلی دوست داری,ناز بالشتتو خوب میشناسی و اجازه نمیدی هیچ کس روی بالشتت بخوابه وقتی بهت میگم آنوشا خانوم بخواب سرتو میذاری ر...
6 دی 1392

سیزده ماهگی

مامان سیزده ماهگیت مبارک البته با تاخیر اونم من مقصر نیستم این روزا شما خیلی خیلی شیطون شدی به قول بابایی لوس شدی همش نق نق میکنی اجازه نمیدی من از کنارت پا شم برم به کارای خونه برسم دیگه حتی توی رورووک هم نمیمونی همش محکم با رورووک میزنی به پاهای مامان آخ که چه دردی هم داره تا من شما رو بغل کنم بعدش هم خودتو واسه مامان لوس میکنی و سرتو میزاری روی شونه ی مامان این چند روز من یه دستم شما رو بغل کردم و با دست دیگه آشپزی   یاد گرفتی به خرس میگی ارس وقتی من میگم مامانی بگو خرسی شما میگی ارسی ,سی دی رو میتونی بگی از شاهکار سیزده ماهگیت هم بگم که شبش ساعت 3 از خواب بیدار شدی و تا 6 صبح فقط شیر خوردی بعدشم 2 روز تمام این زیاد شیر خوردنت ...
6 دی 1392

دختر شجاع

آنوشا در حال بوسیدن ببر ,دختر کوچولوی مامان کلمه ببر رو هم میتونی بگی شیرین زبونم                                                                                                  ...
6 دی 1392

پانزده ماهگی

15 ماهگیت مبارک وروجکم این روزا خیلی شیطون شدی و حسابی مامان رو کلافه کردی دیگه کامل راه میری و من باید مثل سایه دنبالت بیام و مواظبت باشم یه لحظه آروم نمیشینی روی زمین صبح ها که بابایی سر کاره فقط چشات دنبال منه که ببینی کجا میرم و چه کار میکنم اگه ازت دور بشم صدام میزنی و دنبالم راه میوفتی دیگه توی رورووکت هم نمیشینی تا بحال چند تا از دوکوری های خونه رو زدی شکوندی  دست مجسمه ای رو که بابا از شیراز واسه مامان آورده بود رو زدی شکوندی بعد بابا نگاهت کرد شما گفتی آخ آخ و دست مجسمه رو بوس کردی .   از دندونای مرواریدیتم بگم که الان 14 تامروارید کوچولو داری   با تمام شیطنتات ولی خیلی باهوشی دلبرکم اگه توی تلویزیون گربه (میو...
3 دی 1392

ثمره عشق ما 16 ماهه شد

شانزده ماه از زندگیت گذشت گاهی اوقات فقط نگاهت میکنم و با خودم فکر میکنم این واقعا همون نوزادیه که همین چند وقت پیش به دنیا اومد و حالا با شیرین زبونی و نازو اطوارهای دخترونش حسابی دل همه رو میبره دیگه یه خانوم به تمام معنا شدی که خیلی بیشتر از سنش میفهمه هر چی که میگیم میفهمی مثلا چند روز پیش داشتم به خاله سوزان میگفتم که او بسته پفک رو بردار آنوشا نره طرفش یه مرتبه شما پا شدی رفتی برش داشتی و  یه لبخند معنی داری هم نثار ما کردی ای وروجک   وقتی دست به چیزی میخوای بزنی که خطرناکه و من میگم آنوشا دست نزن میری پیش بابایی و اشاره میکنی به من و اون چیزی که میخوای و براش ناز میاری و با زبون خودت بهش میفهونی که من دعوات کردم و حسابی ...
3 دی 1392

دخترم نوزده ماهه شد

نوزده ماهگیت مبارک عسل مامان وقت مامان رو آنچنان پر کردی که مامانی گاهی اوقات میگه ای کاش فقط یک ساعت برای خودم وقت داشتم هر چند میدونم که اگر یک ثانیه ازم دور باشی دلم واست یه ریزه میشه اما بذار کارایی رو که یاد گرفتی برات ثبت کنم دختر باهوش مامان کلمه مامان و بابا رو میتونی بخونی میری دفتر و مداد رو میاری و اولین جملاتی  رو که یاد گرفتی رو تکرار میکنی بابا نان داد و ماامان آب داد و دفترو خط خطی میکنی مثلا داری دیکته مینویسی از یک تا چهار رو میتونی بشماری بعد من میگم پنج شما میگی شیش شعر لالایی رو که برات میخونم رو حفظی گاهی اوقات حتی وقتی داری با خودت بازی میکنی میخونی و عروسکتو باهاش میخوابونی شعرش اینه من میگم گلدون خوا...
1 دی 1392

یلدا مبارک

                                 هندونه کوچولوی مامان پارسال شما هنوز تازه یاد گرفته بودی که بشینی وقتی گذاشته بودمت روی مبل که ازت عکس بگیرم همش نگران بودم که از روی مبل نیافتی زمین زمان خیلی زود میگذره اما حالا کلی خانوم شدی عروسکم من و بابا خیلی دوست داریمممممممممممممممممممممممم دیگه عکس گرفتن از آنوشا خیلی سخت شده اصلا همکاری نمیکنه با مامانش                         ...
30 آذر 1392

روز دختر مبارک

                                                             میشــــه اسـم پاکتو / رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید / تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت / تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو / رو تن گلهــــا کـشید روز دختر مبارک اینم از عکسای آتلیه                    ...
29 آذر 1392