آنوشاآنوشا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

دخترم آنوشا

9 ماهگیت مبارک دختر گلم

فرشته کوچولوی من حالا دیگه نهمین  ماه زندگیت رو پشت سر گذاشتی نه ماه مادر بودن ,نه ماه با هم بودن. خدا رو سپاس بخاطر داشتنت,بخاطر حس خوب مادر بودن روز به روز شیرین تر میشی دخملی الان دیگه 8 تا مروارید کوچولو توی دهنت داری شبا وقتی میخوام مسواکشون بزنم شما دوست داری و میخندی, میتونی کامل بشینی,کله میزنی مخصوصا با بچه ها سرتو میبری جلو تا اونا هم پیشونیشونو بزنن به پیشونی شما,دالی میکنی مخصوصا وقتی یکی عینک آفتابی میزنه ظهر اگه بریم بیرون نمیزاری بابایی رانندگی کنه همش میخوای باهاش دالی کنی چون عینک زده,یه کار بدم انجام میدی مامان همش روی زمین دنبال یه چیزی میگردی که بکنی توی دهنت امان از دست شما وروجک آخه مریض میشی مامان این کار نکن لطفا,علاق...
7 اسفند 1391

happy valentines day!

تو مرا مي فهمي من تو را مي خواهم و همين ساده ترين قصه يك انسان است ،                                                تو مرا مي خواني من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم و تو هم مي داني تا ابد در دل من مي ماني. ...
30 بهمن 1391

هنرجوی آینده آکادمیه موسیقیه خانوم گوگوش

دختر شیطون مامان وقتی ما داریم اکادمی موسیقی رو نگاه میکنیم شما همراهشون میخونی البته با زبونه خودت چند روز پیش که خاله سوزان اینجا بود یه عکس جالب از شما گرفت بابا مجید هم گفت که یه پست با این عنوان واسه دخترم درست کن و این عکسشو بذار   الهی فدات بشم مامان یه جوری ستار بابا رو گرفتی انگار که چند ساله ستار میزنی دست خاله سوزان هم درد نکنه خیلی عکس جالبی ازت گرفته ...
30 بهمن 1391

دل نوشته

زندگی قصه و حرفیست که شیرینی آن       خــنــده ی تــوســت ...       تلخی اش ...        گــریــه ی تـــو ....         کاش که پر باشد لحظه هایم همه از خنده ی تو.... نگاهت را قاب می گیرم... در پس آن لبخند... که به من شور و نشاط زندگی می بخشد                                                                                    ...
24 بهمن 1391

مامانی دوباره سرما خوردم

امان از دست این ویروس سرما خوردگی که دست از سرم بر نمیداره آخه هیچ کس نیست بهش بگه بابا من کوچولو هستم گناه دارم چی میخوای از جونم هی هی هی چی بگم دوست جونیا من دوباره از پریروز تب کردم مامانی و بابایی بردنم پیش دکتر اونم گفت آنوشا خانوم سرما خوردی منم از اون روز کلی بد اخلاقی و غرغر کردم مامانم داره میگه میکشمش این ویروسه رو آخه مامان من که خیلی مواظب شما هستم آخه چرا سرما خوردی عروسکم اشکالی نداره خودم ازت پرستاری میکنم تا زود خوب بشی آنوشای من ...
24 بهمن 1391

پیشرفت در دایره لغت تا 267 روزگی

آنوشای من تازگییا خیلی شیرین زبون شدی مامان بعد از پشت سر گذاشتن دوره سرما خوردگی که مصادف شده بود با در آومدن دندونای نیش پایینت که کلی هم اذیت شدی مامانی از درد شبا تا صبح ناله میکردی روزا برای تسکین درد دندونت هر چی دم دستت باشه میکنی توی دهنت البته اول خوب بررسیشون میکنی بعد هم کلی باهاشون صحبت میکنی بعد میبری سمت دهنت وقتی با اون صدای دخترونه و کودکانه ات حرف میزنی دلم میخواد محکم بغلت کنم ولی چون اگه این کارو بکنم باعث پاره شدن رشته کلامت میشم خودمو کنترل میکنم فرشته کوچولوی من ممنونم که باعث میشی خنده روی لبهای مامان بشینه دایره لغات: ماما:اولین کلمه ای که گفتی و من کلی به خودم بالیدم به خاطر مادر بودنم ای ای اییی من من من با با...
24 بهمن 1391