پانزده ماهگی
15 ماهگیت مبارک وروجکم این روزا خیلی شیطون شدی و حسابی مامان رو کلافه کردی دیگه کامل راه میری و من باید مثل سایه دنبالت بیام و مواظبت باشم یه لحظه آروم نمیشینی روی زمین صبح ها که بابایی سر کاره فقط چشات دنبال منه که ببینی کجا میرم و چه کار میکنم اگه ازت دور بشم صدام میزنی و دنبالم راه میوفتی دیگه توی رورووکت هم نمیشینی تا بحال چند تا از دوکوری های خونه رو زدی شکوندی دست مجسمه ای رو که بابا از شیراز واسه مامان آورده بود رو زدی شکوندی بعد بابا نگاهت کرد شما گفتی آخ آخ و دست مجسمه رو بوس کردی . از دندونای مرواریدیتم بگم که الان 14 تامروارید کوچولو داری با تمام شیطنتات ولی خیلی باهوشی دلبرکم اگه توی تلویزیون گربه (میو...
نویسنده :
مامان سارا
18:42
ثمره عشق ما 16 ماهه شد
شانزده ماه از زندگیت گذشت گاهی اوقات فقط نگاهت میکنم و با خودم فکر میکنم این واقعا همون نوزادیه که همین چند وقت پیش به دنیا اومد و حالا با شیرین زبونی و نازو اطوارهای دخترونش حسابی دل همه رو میبره دیگه یه خانوم به تمام معنا شدی که خیلی بیشتر از سنش میفهمه هر چی که میگیم میفهمی مثلا چند روز پیش داشتم به خاله سوزان میگفتم که او بسته پفک رو بردار آنوشا نره طرفش یه مرتبه شما پا شدی رفتی برش داشتی و یه لبخند معنی داری هم نثار ما کردی ای وروجک وقتی دست به چیزی میخوای بزنی که خطرناکه و من میگم آنوشا دست نزن میری پیش بابایی و اشاره میکنی به من و اون چیزی که میخوای و براش ناز میاری و با زبون خودت بهش میفهونی که من دعوات کردم و حسابی ...
نویسنده :
مامان سارا
18:23
دخترم نوزده ماهه شد
نوزده ماهگیت مبارک عسل مامان وقت مامان رو آنچنان پر کردی که مامانی گاهی اوقات میگه ای کاش فقط یک ساعت برای خودم وقت داشتم هر چند میدونم که اگر یک ثانیه ازم دور باشی دلم واست یه ریزه میشه اما بذار کارایی رو که یاد گرفتی برات ثبت کنم دختر باهوش مامان کلمه مامان و بابا رو میتونی بخونی میری دفتر و مداد رو میاری و اولین جملاتی رو که یاد گرفتی رو تکرار میکنی بابا نان داد و ماامان آب داد و دفترو خط خطی میکنی مثلا داری دیکته مینویسی از یک تا چهار رو میتونی بشماری بعد من میگم پنج شما میگی شیش شعر لالایی رو که برات میخونم رو حفظی گاهی اوقات حتی وقتی داری با خودت بازی میکنی میخونی و عروسکتو باهاش میخوابونی شعرش اینه من میگم گلدون خوا...
نویسنده :
مامان سارا
14:36
یلدا مبارک
هندونه کوچولوی مامان پارسال شما هنوز تازه یاد گرفته بودی که بشینی وقتی گذاشته بودمت روی مبل که ازت عکس بگیرم همش نگران بودم که از روی مبل نیافتی زمین زمان خیلی زود میگذره اما حالا کلی خانوم شدی عروسکم من و بابا خیلی دوست داریمممممممممممممممممممممممم دیگه عکس گرفتن از آنوشا خیلی سخت شده اصلا همکاری نمیکنه با مامانش ...
نویسنده :
مامان سارا
14:36
روز دختر مبارک
میشــــه اسـم پاکتو / رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید / تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت / تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو / رو تن گلهــــا کـشید روز دختر مبارک اینم از عکسای آتلیه ...
نویسنده :
مامان سارا
17:07